سفر عجیبی شد....
سفر عجیبی شد....
قرار نبود امسال هم مثل سال گذشته برم . لایق نبودم. تو حرم حضرت معصومه (س) نشسته بودم. یکی از دوستام زنگ زد و گفت: تو مسیر کربلا هستم. بغضم ترکید .یادمه روضه خون حرم گفت : تعارف که نداریم ، ما جامومندیم.....
دلم شکست. حدود ساعت دو صبح یکی از رفقام زنگ زدو گفت :میای با هم بریم اربعین کربلا؟
گفتم: تا شروع پیاده روی چند روز بیشتر نمونده. گفت: من بعد اذان صبح حرکت میکنم. تو هم صبح زود برو از ترمینال قم بلیط جور کن.
اون شب تا صبح و هیچ وقت یادم نمیره.....
حرکت کردیم و رسیدیم مرزمهران. خیلی شلوغ بود. .پرسیدیم این کامیون کجا میره؟
گفتند : نجف.وقتمون کم بود .طوری برنامه ریزی کردیم که بریم نجف و بعد بلافاصله سمت کربلا حرکت کنیم.
ظهر بود که کامیون از بدره حرکت کرد.غروب آفتاب شد و ما رو پیاده کرد که غذایی بخوریم و بعد به عربی گفت: هوا تاریکه.
استراحت کنید .ادامه مسیر بمونه برای صبح.
ما گفتیم الان ما کجا هستیم؟ گفتند: "چند کیلومتری کاظمین"!
من و رفیقم خیلی تعجب کردیم. باورمون نمی شد. تا حالا حرمشون نرفته بودیم. شب و عراقی ها برامون سنگ تموم گذاشتند.
جاتون خالی.با اینکه قصد رفتن نداشتیم اما جودش شامل حالمون شد. رسیدیم کاظمین.
حرم حضرت جوادالائمه و امام کاظم (علیهم السلام).خیلی با صفا بود.بعدشم نجف و کربلا.
آقا جان!
هر چه تو جود کنی ، باز به تو محتاجم...
زیارت قبول
جالب بود
موفق باشید