ما صاحب داریم!
یک زنی دارای پسری میشود و شوهرش مرحوم میشود ؛
پیش خودش گفته بود که وسایل نان و آب را شوهرم برایم گذارده است , با این پسر زندگی میکنم , وقت پیری هم او بزرگ شده است و عزیز و انیس من است
بچه شش هفت ساله شده بود.
یک روز این زن از خانه رفت بیرون , دید پسرش در میان بچهها از همه ضعیفتر است ؛ بچههای کوچکتر از او ؛ وی را به زمین میزنند.
این زن خیلی غصهدار شد.
آمد فکر کرد دید این بچه بابا ندارد. پدرها میآیند بچههایشان را میبرند و این پسر میبیند , فکر کرد که چه کند؟
یک نقاش آورد و گفت: عکس یک جوان رشید را بکشد و برای او نشان و شمشیری بگذارد. نقاش عکس را کشید. آن را قاب کرد و روی دیوار نصب نمود و پردهای روی آن کشید
فردا که بچه خواست از خانه بیرون رود گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟
گفت: بله ,
پرده را کم کم کنار زد , این بچه چشمش را به عکس دوخت ؛ همان طور که نگاه می کرد دید بازوی بزرگی دارد. یک تکان به بازوهایش داد , نگاهی به ابرو و صورت پدرش کرد،چهرهاش باز شد. نگاهی به سینه او کرد و سینه را جلو داد.
مادر گفت: هر وقت کسی با پدرت کُشتی می گرفت , پدرت پای او را میگرفت و به پشت بام میانداخت. بعد از این او قوت و قدرت گرفت.
وقتی از خانه بیرون میآمد بچهها جرات نمیکردند نزدیک او بروند.
کسی که یاد ولی خدا و عزیز خدا میکند، قوی میشود ؛ شما هم غصهدار نباشید،چون صاحب دارید.
در پیشامدها واضطرابها شکست نخورید.
صاحب ما همه ما را یاد میکند. ما را رها نمیکند.زیرا خودش فرمود:
إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، ولاناسینَ لِذِکْرِکُمْ
ما در رسیدگى و سرپرستى شما کوتاهى و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نمى بریم.
بدانیم که صاحبی داریم.
------
بحارالانوار ،ج53،ص175
جهت مطالعه کتاب طوبای محبت پیشنهاد می شود.
http://gooyaketab.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B7%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%A8%D8%AA/